پرنسس دایانا دختر زیباروی ما

                         نفس مامانی 20 ماهگیت مبارک                               جونم عمرم نفسم خانووومم دختر 20 من 20 ماهه شدی خانم شدی ماه شدی دیگه با شیرین زبونیهات و رفتارهای ملوس دخترونت هر روز بهم یادآوری میکنی که داری خانمی میشی ومن کلیی دلم واسه نی نی بودنهات تنگ میشه و اما عاشق و بیقرار هر روز قد کشیدن و بزرگتر شدنت هستم، از صحبتهات و کلمات شیری...

سلام بر زیباترین و بی همتاترین دختر دنیاااا من بشم فدای دایانا نفسم که اولین سفر نوروزی رو امسال باهم تجربه کردیم روز دوم عید من و شما و بابایی سه تایی رفتیم کیش من قبل از رفتن خیلی میترسیدم دختر نازم خسته بشه ، تو فرودگاه هواپیما تاخیر داشت و شما حسابییی ناراحت شدی و وقتی رسیدیم شما خسته بودی و البته خیلیم نا آروم نم نم بارونی هم میبارید حسابی هوای باحالی بود محیط هتل هم خیلی قشنگ بود و جای تفریحی داشت ،شما هم افتاده بودی به گریه دیگه بابا داوود بغلت کرد و رفتین محیط هتل و گردش دیگه نیمه های شب بود خوابیدی ولی از فرداش حسابیییی پایه در در رفتنهامون شدی اینقدری تو کالسکه مینشستی و تو این پاساژها و جاهای دیدنی و مخصوصاً لب ساحل که میرفتیم ...

 بهار با گلهایش ، و سال نو با امیدهایش   این عید با امیدهایش بر تو ای عزیییزترییینم مبارک... پرنسس خوشگلم دایانای من نفسم دومین عید زندگیت مبارک الهیی همیشه سلامت باشی و یکی یکی عیدهای زندگیت رو با شادی بگذرونی. فدای شیرین زبونیهات بشم که شب عید حسابییی واسه خودت شیطونی کردی منم با زحمت چندتا عکس کنار سفره عید تونستم ازت بندازم بعدشم سریع گفتی ماما مینا یعنی بریم خونه مامانی و اینطوریا بود که ساعت یک شب رفتیم خونه بابا و ماما جونی تا سال تحویل رو همگی کنار هم باشیم که البته شما بخاطر فضولی و ورجه وورجه بسییار همون لحظه که رسیدیم خواب رفتی.دیگه فرداش هم ناهار رفتیم خونه آقاجون حمید فرداش هم که یه سفر نوروزی داشتیم ...